آیتی – اکنون بهتر است که باب مخصوص در احکام باب و بهاء مفتوح شود و تا هر درجه که ممکن است بیانات ایشان تحت مطالعه آید و نوع احکام سازی و شریعت سازی ایشان شناخته شود
آواره – گرچه این پیشنهاد را عملی کردن کاری دشوار است. زیرا به قدری سفسطه و مزخرف در کتب باب و بهاء زیاد است که اگر کسی بخواهد همه را بیان کند در هزار صفحه هم وجود ایجاز انجاز و انجام نخواهد شد. ولی به مفاد ما لا یدرک کله لا یترک کله برای اطلاع قارئین عظام مختصری از کتاب اقدس را که به عقیدهی بهائیان خلاصه و نتیجهی بیان است توضیح و تشریح مینمائیم تا هر دو نتیجه گرفته شود. زیرا کتاب بیان که به عقیدهی خود بهائیان منسوخ شده و میگویند از اول هم یک کتاب شریعتی نبوده است پس کتاب اقدس را که به تصور ایشان آبرومندتر از بیان است باید تحت نظر آورد و باز هم گاهی که لازم افتد از حاشیه رفتن به بیان و کشف ترهات آن مضایقه نخواهد شد.
باب من الابواب فی احکام البهاء و الباب «قد کتب علیکم الصلوة تسع رکعات»
چنانکه معلوم است در اقدس محض ترضیهی خاطر مردهی که دلشان نماز تازه میخواست ابتداء شروع به این حکم شده و نوشته است «واجب شده است بر شما نه رکعت نماز» اکنون از اهل بهاء سؤال میشود که آن نماز نه رکعتی کجاست؟ تمام بهائیان میدانند که همچو نماز نه رکعتی وجود ندارد. و از خود بهاء هم سؤال کردهاند که آن نماز کجاست یک جواب مبهم مهمل خادعانه داده است که ذیلا اشاره خواهد شد و آن در کتاب سؤال و جواب فارسی است که گوسفندان بهاء آن را متمم کتاب اقدس میدانند و آن این است
سؤال – در کتاب اقدس صلوة 9 رکعت نازل که در زوال و به کور و اصیل معمول رود و این لوح صلوة مخالف آن به نظر میرسد.
جواب – آنچه در کتاب اقدس نازل صلوة دیگر است و لیکن نظر به حکمت در سنین قبل بعض از احکام کتاب اقدس که از جملهی آن صلوة است در ورقهی آخری مرقوم و آن ورقه مع آثار مبارکه به جهت حفظ و ابقای آن به جهتی از جهات ارسال شده بود و بعد این صلوة ثلث نازل شد (انتهی)
شما را به خدا ای اهل بصر و بصیرت از این ابهامات بهاء چه میفهمید؟
و جز خدعه و عجز و طفره چه ادراک مینمائید؟ بلی من چیزی جز این نفهمیدم که میخواهد بگوید آن نماز نه رکعتی را من نوشته بودم ولی در موقع ناامنی که مثلا گفتند عمر پاشا برای تفتیش ما از اسلامبول مأمور شده آن را با سایر نوشتجات به سوئی فرستادیم تا مستور بماند و ریش ما گیر نکند. بلی اگر این را راست گفته باشد عوض یک نقص چندین نقص متوجه او میشود از جمله آن که رغما لانف الاغنام و رئیسهم که میگویند «در قطب عالم ندای بهاء الله بلند شد و آنی خود و کلمات خو را مستور و مخفی نداشت» خودش اقرار میکند که حتی نماز خود را با سایر نوشتجات پنهان کردهایم که محفوظ ماند و اتفاقا محفوظ نمانده است زیرا اگر مانده است کو و کجا است؟ مجملا میرزا خدائی که آن همه عربده برای گوسفندان خود میکشید هر وقت بوئی از ناامنی شنیده نوشتجات خود را پنهان کرده و حتی اخیرا این رویه را به طوری که میگویند در الواح وصایا هم معمول شده که میگویند زیر خاک بوده و نم کشیده خاک بر سر آن خدائی که از ترس بندگان خود احکام خویش را به زیر خاک پنهان کند و خاک بر سر بندگانی که این خدعههای تو بر تو را تمیز و تشخیص ندهند. دیگر آنکه بعد از رفع انقلاب و ناامنی چرا این میرزا خدا دوباره آن نماز نه رکعتی را نتوانست نازل کند تا حکم «قد کتب علیکم الصلوة» مهمل نشده باشد؟ این خزانه هم خزانهی غریبی است که هر امر مبهم و مهملی به آنجا رجوع میشود در حالتی که خود خزانه از امور مرجوعه به آن مبهمتر و مهملتر است. سبحان الله نمازی که برای حفظ به جهتی ارسال شده. و نمازی که در خزانه مستور است دیگر حکم «قد کتب علیکم» چگونه بر آن تعلق میگیرد!!
توضیحا نمازی که امروزه در دست دارند یک رکعت است و با فرض آنکه سه دفعه بخوانند (در حالتی که یک دفعه هم نمیخوانند) باز سه رکعت میشود آن هم با غلطهای اساسی عجیب و غریبی که یکی از آنها قبلا ذکر شد. و اگر یکی از مناجاتهای فارسی خود را نماز قرار داده بود به مراتب بهتر بود. زیرا این غلطهای فاحش در آن واقع نمیشد و اقلا ممکن بود که او را طرفدار وطنیت و ملیت معرفی کرد.
حاشیه از بیان
بلی چون دیدند باب در بیان ذکر نماز نوزده رکعتی کرده ولی
عملی نشده و احدی از او نپرسیده که آن نماز کجا است و کی واجب میشود و اگر هم او نمازی به هم بافته بوده است بهاء توانسته است که آن را بر هم زند و تار و پودش را از هم بگسلد و بگوید کتاب بیان منسوخ شده و این بود که خودش هم به یک سخن فارغ و کلام فریبندهی ناقصی سر اتباع خود را گرم کرده و از طرفی دیگر به اصل مقصود که تأمین معاش و فراش و تحصیل آمال و اموال بوده پرداخته چنانکه به شرح آن خواهیم رسید.
دو جمله متناقض
1- به قول خودشان آیه و به قول من جمله مهمله – قد تغمست الاشیاء فی بحر الطهاره 2- قد اذن الله لکم السجود علی کل شیء طاهر چنانکه ملاحظه میشود این دو جمله به کلی متناقض است زیرا به مفاد جمله اولی که میگویند همه چیز (حتی فضله سگ) در دریای پاکی و طهارت غوطهور شدند باید به چیز ناپاک و غیر طاهری در عالم قائل نشد در این صورت در جملهی ثانی که میگوید – خدا اذن داده است بر هر چیز طاهر و پاکی سجده کنید کلمهی «طاهر» زائد و مخالف حکم اول است زیرا اگر همه چیز به حکم جملهی اولی طاهر و پاک است پس قید (کل شئی طاهر) در جمله ثانی برای چیست؟ و اگر باید باز به طاهر و غیر طاهری قائل شد پس «قد تغمست – الاشیاء فی بحر الطهاره» چه معنی دارد؟