در طایفه یزیدی نواختن طبل و شیپور علامت وقوع ازدواج و عروسی است و از شرایط صحت عقد یکی این است که گردهی نانی از خانه شیخ یا امیر قبیله به مجلس عقد آورده آن را به دو حصه کرده نیمی به عروس و نیمی به داماد میدهند و باید هر دو در همان مجلس حصهی خود را بخورند تا حضار بتوانند بر وقوع عقد ازدواج گواهی دهند و پس از آنکه نان خورده شد تیرهای هوائی میاندازند
و شیپور مینوازند برای اعلان اینکه عقد ازدواج واقع شد و بعد از انداختن تیر هوائی صریحا حضار را از مجلس میرانند عبارت تاریخ است که (فیرفض المدعوون) یعنی دعوت شدگان رانده میشوند و خانه را به عروس و داماد میگذارند.
و شرط است که هر صنفی با همکاران خود ازدواج کنند و کفویت را کاملا مراعات نمایند مگر مشایخ و امراء که آزادند و هر دختری از طبقات عالیه یا دانیه بپسندند باید طرف قبول واقع شود و احدی حق ندارد خطبهی شیخ و میر را رد نماید و حد بلوغ نزد ایشان سن دوازده است و ختم زواج سن هشتاد است یعنی کمتر از دوازده و بیشتر از هشتاد را اجازهی ازدواج نمیدهند و هر مرد میتواند تا شش زن بگیرد ولی شرط است که زن اولی را راضی کند و اگر صاحب اولاد شده باشد دیگر تجدید فراش بر او روا نیست و دختر را از میراث پدر بهره نیست و دختری که از قبول شوهر سرباز زند و استنکاف کند باید به خدمتکاری پدر پردازد و پدرش باید در مقابل خدمت به او اجرت بدهد و اگر پدر خواست کسی دیگر را به خدمت برگزیند باید این دختر تارک دنیا را راضی کند به هر قسم که بتواند و هر مردی که یک سال غیبت کرد و خرجی و خبر به زنش نرسید آن زن بر او حرام میشود و بیطلاق شوهر میکند و زن برادر و عم و خال را نمیتوان گرفت خواه به مرگ شوهرش بیوه شده باشد و خواه به طلاق و طلاق واقع نمیشود مگر بعد از تفریق فراش به سه طهر و میان دو خواهری که از یک پدر و مادر باشند جمع نمیکنند.
تذییل
من الغرائب اینکه اغلب این احکام به جزئی تصرف و تغییری در شریعت بهاء وارد شده و اگر کسی انکار یا شبهه کند که کتاب اقدس مقتبس از احکام یزیدیان است یا بیخبر و عامی صرف است یا بیانصافی میکند زیرا در کتاب اقدس و سؤال و جواب ضمیمهی آن چنین است اولا اگر مردی یک سال در سفر بماند و خرجی و خبر برای زنش نفرستد آن زن میتواند خود را طلاق دهد و شوهر اختیار کند و این عینا حکم شریعت یزیدیان است ثانیا در طلاق یزیدی میگوید جدا کردن فراش به سه طهر یعنی تا سه بار زن قاعده و پاک شود بسترش از شوهر جدا باشد اگر آشتی نکردند میتوان طلاق داد بهاء سه طهر را به یک سال ممتد کرده میگوید اگر تا یک سال زن و شوهر در یک خانه طاقت بیاورند که به هم رجوعی نداشته باشند آن وقت روا بود که طلاق واقع گردد این تربص
اعم از اینکه خوب باشد یا بد اقتباس است از شریعت یزیدی ثالثا شیخ یزیدی هر دختری بخواهد باید به او داده شود بهاء هم هر دختری میخواست بدون عقد و تشریفات به انزال یک لوح مالک او میشد چنانکه جمالیه دختر برادر محمد حسن خادم را نزد خود خوانده لوحی به او داد با این مضمون که حمد کن خدا را که تو را برای خدمت خود برگزید و بعد از تسلیم لوح او را تصرف کرد پس طریقهی بهاء قدری هم از شیخ یزیدی سربازتر و آبدارتر است ولی حق باید گفت که تخم این مفاسد را سید باب کاشته بود که اختیار جان و مال و هستی اهل بیان را به کف کفایت من یظهر گذاشته بود گو اینکه باب مرادش از من یظهر شخص موهومی بود که شاید در عدد المستقاث یعنی دو هزار و یک سال دیگر طلوع کند ولی بعد از آنکه بهاء توانست به سفسطه و مغلطه خود را به جای آن مرد موهوم جا زند دلیل نداشت که از اختیاراتی که در بیان به من یظهر داده شده بود استفاده نکند خصوصا پس از آنکه دیده بود شیخ یزیدی مختار دختران شده و در بین بشر احمقهائی پیدا میشوند که هر کس گفت من خدایا برگزیده و مظهر خدا هستم هستی خود را تسلیم او کند دیگر دلش قوی شده یک روز لوح برای مادر محمد علی نازل کرده او را مهد علیای حرم خود میساخت یک روز لوح به ایران میفرستاد و دختر میطلبید و بابیهای کاشان گوهر خانم کاشی را که زیباترین دختران آن محیط بود برایش میفرستادند یک روز هم در اواخر ایامش جمالیه را به نفس خود انتخاب میکرد و با وجود این تعدد زوجات را به دو تا محدود کرده به زبان حال میگفت مرا روا است چهار دختر و بیشتر هم اختیار کنم ولی شما به دو تا بلکه یکی قناعت کنید مگر آنکه اولاد بخواهید و اگر چه در اولاد خواستن هم حضرت نقطه (باب) فرموده از هر کدام از زن و شوهر علت دارد دیگری را اجازه دهد که از بیرون تحصیل اولاد کرده به خانه برگردد ولی من جرئت نمیکنم این حکم را ترویج کنم لهذا تا دو زن به شما اجازه میدهم که اختیار نمائید! سخن در همین جا بگذاریم و بگذریم و به این بیان خاتمه دهم که جناب بهاء بهانه خوبی به دست داده که میفرماید من اتخذ بکرا لخدمته لابأس علیه تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل (این همان متعه است به اضافه لفظ بکر!)